وزی از روز ها یک زن و شوهر که با تمام وجود عاشق هم بودند و هر دو زیست شناس بودند
برای تحقیق علمی به یکی از جنگل های نزدیک محل سکونتشان رفتند...
زن و شوهر به جنگل رسیدند و تحقیقات خود را
روی گیاهان و جانداران آن جنگل شروع کردند...
آن زوج همچنان در حال تحقیق و کشف بودند که ناگهان هردو سر جایشان خشکشان زد ..
درست در فاصله ۵۰متری ببری گرسنه به سمت آنها نزدیک میشد...
مرد با دیدن این صحنه فورا کوله خود را زمین انداخت و به زن گفت عزیزم منو ببخش
عزیزم. ومرد ناگهان شروع به دویدن و فرار کردن کرد و زنش را تنها گذاشت همان زنی که عاشقش بود
اما ببر بعد از ۴۰۰متر فرار کردن مرد او را گرفت و صدای داد و ناله مرد به گوش زن رسید...
شاید الان خوانندگان این مطلب فکر کنند که این چه عشق واقعی است؟ این خیانت است.
اما آن زن وشوهر هر دو زیست شناس بودند و هر زیست شناسی میداند که ببر فقط به موجود درحال
فرار حمله میکند.
درواقع مر خود را فدای همسرش کرده بود...
همدم