چهاردانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی وخوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند.
روزامتحان به فکر چاره افتادند وحقه ای سوارکردند به این صورت که سروروشون رو کثیف کردند ومقداری هم با پاره کردن لباس هاشون درظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند.
سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودندویک راست به پیش استاد رفتند.
مسئله رو با استاد اینطورمطرح کردند:
همدم