به دست افرادی دور از انتظار
و در مواقعی تصور ناپذیر
معجزات خود را به انجام می رساند.
برای آن مهربانِ توانا ، غیرممکن وجود ندارد ...
همیشه ، همیشه و همیشه امیدی هست ...
وزی از روز ها یک زن و شوهر که با تمام وجود عاشق هم بودند و هر دو زیست شناس بودند
برای تحقیق علمی به یکی از جنگل های نزدیک محل سکونتشان رفتند...
زن و شوهر به جنگل رسیدند و تحقیقات خود را
روی گیاهان و جانداران آن جنگل شروع کردند...
آن زوج همچنان در حال تحقیق و کشف بودند که ناگهان هردو سر جایشان خشکشان زد ..
درست در فاصله ۵۰متری ببری گرسنه به سمت آنها نزدیک میشد...
باز باران ... نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بیترانه دانه دانه میخورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران پا به پای بغض سنگین
تلخ وغمگین دل شکسته اشک ریزان اشک ریزان
عاشقی سرخورده بودم میدریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من با دو چشم خیس وگریان
میشنیدم از دل خود این نوای کودکانه پر بهانه
زود برگردی به خانه یادت اید هستی من
آن دل من جار میزد این ترانه باز باران
باز میگردم به خانه...
مردی نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد
دکتر گفت به فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست
اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود
مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم
اگر سفر نکنید..
اگر به نجواهای درونیتان گوش فرا ندهید
آرام آرام خواهید مرد...
اگر خطر نکنید..
اگر بنده عادت خویش شوی...
اگر هر روز بر سر مسیر قبلی قدم برداری...
آرام آرام خواهید مرد
آرام آرام خواهید مرد...
آرام آرام خواهیدمرد....
اگر به دنبال آرزو ها و رویا های خود نروید.
.
.
.
زندگی را از امروز شروع کنید و نگذارید که آرام آرام بمیرید
..
زندگی یک فرصت الهی است .از آن لذت ببرید و نگذارید آرام آرام بمیرید...
.
پابلو نرودا
تعداد صفحات : 4